زینب جونزینب جون، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

زینب جون

چندتاعکس

خوراکی هایی که عمو جون توکیفت گذاشته بود صورت لواشکی بادایی جون رفته بودی بیرون بازدیدازمحل کاربابایی             پارک پیش بچه ها درحال دست زدن ...
28 خرداد 1393

10روز......

10روز مانده تا دومین بهارزندگی تو........ تمام لحظه های عمرم بدرقه ی نفس کشیدن تو......... وجود تو تنها هدیه گرانبهایی است که خداوند من را لایق آن دانست   دنیا را به لبخندت می بخشم هراسی نیست توشاد باش دنیا دوباره از آن من است   من ازتمام دنیا فقط آن دایره ی مشگی چشمان تورامی خواهم وقتی که در شفافیتش بازتاب عکس خودم را میبینم ...
27 خرداد 1393

هنر نمایی های زینب

ماشا الله از هنر های شما دختر بلا بگم نانای کردنت هست هرموقع که آهنگ شادی بشنوی شروع می کنی به رقصیدن مثلا پریشب که رفته بودیم جشن وقتی آهنگی شروع میشدتوحسابی کیف میکردی و میرقصیدی انقدر قشنگ نانای میکردی که همه دورو وریامون به تو توجه میکردن مامانی این روزهای شیرین با تو بودن همش خاطرهست دلم برای این روزها خیلی تنگ میشه فدای دختر گل مامان بشم بوووووووووووووووس ...
24 خرداد 1393

عکس های یک ماهگی تا بیست و سه ماهگی نفسم

فدای اون خوابیدنات بشم مادربزرگ ما تعجب کردن زینب عسلی     4ماهگی شش ماهگیت زمستون 91 هفت ماهگیت   آب از لبو لوچت اویزون شده صط   راننده کوچولوی ما             زینب شکمو وای ازدست این پشه ها   پیشی کوچولو دست بده زینب خوابالو اولین عزاداری    دومین عزاداری 22بهمن اولین عید   اولین مسافرت ...
22 خرداد 1393

خاطرات دخملم

  سلام گل دخترم ...............برگ گلم   بالاخره بعد از5روز اومدیم خونه یعنی باید بگم از دستشون فرار کردیم(اگه دست مادرجون اینا باشه نمیذارن تواز پیششون بیای)همش به مامیگن شما برین ولی زینب ونبرین  اخه اولین نوه اونا هستی اونم نوه ی دختر اخه مادرجون دختر نداره وقتی میریم اونجا همه قربون صدقت میرن توهم شیطون شدی وکلی خودتو واسشون لوس میکنی مادر جون به زنمو ها گفته که حالا حالا نباید بچه بیارین اخه زینبم  غصه میخوره این حرف هاش بخاطر اینکه خیلییییییییییییییی دوست داره.وقتی میریم خونه مادرجون  زنمو بابا.......دختر عمو بابا بابچه هاش میان که تورو ببینن .یکی از بچه هاش که بهش میگی زهرا جون از 2ماهگ...
19 خرداد 1393

برای تو

گل زیبای در حال شکفتنم ارام ارام می بینم که گلبرگ های زیبایت ازهم بازمیشوندتاتورابه گلی کامل تبدیل کنند.غافل ازاینکه گل نورسیده من دیر زمانی است که بوی عطرش فضای دنیا رااز ان خودکرده است عزیزم با تمام قدرت ازوجودم توراسیراب می کنم وبادستانی که روز به روزخط خطی تر میشوندوجودت رااز هجوم بادهای خزان محافظت می کنم باشد تاتمامی عالمیان به تماشای گل زیبای من بنشینندتاشاید شبنمی از وجودش برسر انها بچکد زیبایم باتمام وجودم به داشتن توبرخودمیبالم وخدارا شکر می کنم ...
13 خرداد 1393

اخ جون مهمونی

سلام نفسم دیروز رفته بودیم خونه خاله جون اینا.ناهارو برداشتیم واز اونجا رفتیم غار علیصدر حدودا 1/5ساعت تو راه بودیم توراه خاله جون کلی باهات بازی کرد ولی نمیدونم چرا خواهرجون دوست نداری وباهاش زیاد بازی نمی کنی همش بهش میگی دوست ندارم ولی تیکه کلام خودت شده  منو دوس داری  بعد یکم میوه وتخمه  خوردیمو استراحت کردیم اونجا خیلی قشنگ بود تو حسابی بازی کردی بعدش تو غذاتو زودتر از ما خورردی اونجا یه شیر اب بود توهی میرفتی اب بازیو خودتو خیس میکردی  بعد از ظهر رفتیم تو غار اونجا خیلی سرد بودتو همش دوست داشتی دست بزنی تو اب  .ااب اونجا خیلی سردو تمیز بود توش پنجه عقاب .کبوتر ازادی. شیر دوسر تو اب. قایق وارونه روسقف سو...
10 خرداد 1393

فرهنگ لغت زینب جون

کوچولو....................................چوچولو تخم مرغ................................توخ مخ نرگس....................................اگس  گوجه ...................................دوجه پاستیل................................پاشیل خاله...................................عاله سیب................................شیب گوشی..............................دوشی اتاق.................................اتاخ کفش...............................تفش باب اسفنجی....................منجی دوست دارم.....................دوشت دارم گل.................................یول پفک...................
8 خرداد 1393

بابای پوشک

بالاخره پروژه :پوشک گیرون با موفقیت به پایان رسیدوزینب باپوشک خداحافظی کرد خوشگل خانم ماتا3خردادهمیشه وهمه جا پوشک میشد تااینکه 3خردادوقتی که پاش سوخته بوداونو ازپوشک گرفتم امروز روزسوم که یاد گرفتی خودتو نگه داری وجیش نکنی شبها هم که جات خشک خشکه ممنون دختر نازم که مامان جونو اذیت نمیکنی  نفس مامان ...
8 خرداد 1393

پرنسس مامان23ماهه شد

خیلی زود روزها دارن میگذرن البته من خوشحالم دوست دارم تند برسی به اون روزی که حرف همو بفهمیم.توبشی سنگ صبورم من بشم گوش واسه حرفهای تو دلت.تو بشی محرم رازم من بشم همه کس وکارت.این از حسنای داشتن دختره اخ که چه کیفی میده وقتی دست تو دست هم شونه به شونه ی هم بریم بیرون الان که شدی یه رقیب واسه مامانی دل بابارو با دلبریات بدجوری بردی.نفس من ما همیشه عاشقتیم دختر خوشگلم ...
8 خرداد 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به زینب جون می باشد